مامان وقتی موچول تو دلشه(مشهد)
مامان وقتی موچول تو دلشه(کیش)
خبر بچه(هدیه ی خدا)
سلام پسر گلم میخوام برات بگم چطور فهمیدم خدا تورو به من وبابا داد عزیزم
تو فصل تابستون هم روزه می گرفتم هم دانشگاه می رفتم 9مرداد بود و10روز به پایان ماه رمضان مونده بود خیلی حالم بد بود همش حالت تهوع داشتم و سر افطار چیزی نمی تونستم بخورم و14 مرداد بود که حالم خیلی بد شد ورفتم دکتر،دکتر هم سرم تجویز کرد ومامانی بی خبر از همه جا که یه موچول ناز این بلا رو سرش آورده رفتم سرم زدم بعد دکتر گفت که مامان باید ازمایش بده تا مطمین شه که باردار نیست ومامان که اصلا فکرش رو نمی کرد تازه 2روز بعد صبح که بابا داشت میرفت سرکار گفت میره که آزمایش بده و رفت آزمایش وبرگشتم خونه.تا ظهر که جواب بیاد دل تو دل مامانی نبود و بابایی هی زنگ می زد که چی شد؟؟ومامانی همش استرس داشت که دانشگاش چی میشه؟،چطور این خبرو بده؟و.........خلاصه حسابی ذهن مامان بابارو درگیر کرده بودی که با باباکمال رفتیم جواب آزمایشو بگیریم و جواب + شد عزیزم و تازه فهمیدم یه موچول ناز داره میاد تو زندگیمون ولی اصلا باورم نمی شد. وااای بابایی رو بگم که وقتی اومدم خونه زنگ زدم بهش گفتم اصلا باورش نشدو من قسم خوردم تا باور کرد(صدای بابارو ضبط کردم که وقتی به دنیا اومدی وبزرگ شدی برات بزارم)خوده بابایی تعریف می کنه وقتی من این خبرو بهش دادم یه طرف بدنش سر شده و حسابی غافلگیر شده.اون روزا فقط دغدغم سلامتیت بود و دوس داشتم زودتر بفهمم سالمی ولی هنوز خیلی کوچولو بودی و معلوم نمی شد.تو هدیه ی خدا بودی واسه من وبابا،خدایا شکرت....
دست کوچولو پا کوچولو
امروز یه هفته است که حرکاتتو توی دلم احساس می کنم موچول مامانی،الهی قربون اون دست وپای کوچیکت برم.اولین حرکتی که ازت مثل یه تلنگر کوچولو حس کردم شب بود وبابا امیر سر کار بود منم خونه مامان معصوم بودم سریع اس ام اس زدم به بابایی و با ذوق وشوق این خبرو بهش دادم بابا هم خیلی خوشحال بود من و بابا واسه اولین باره که پدر مادر شدن رو تجربه می کنیم و برامون خیلی شیرین وجذابه عزیزم،هر دومون از ته دل دوست داریم و آرزومون سلامتی تو است.
دردودل بابچم
سلام پسره گلم امروز 13 آبان 92 است و من،مامان جونت دارم برای تو پسر گلم،عشقم می نویسم تو که الان 4 ماه و11روزه تو دل مامانی عزییییییزم.خیلی دوست دارم بدونم الان داری چی کار می کنی.پسرم خیلی دوس دارم ببینم الان چه شکلی هستی.دیروز نه پریروز تولدم بود تازه 23 سالم تموم شد تولدم رو مامان معصوم برام جشن گرفت وخانومای فامیل و همسایه رو دعوت کرد همه از حال تو می پرسیدن.7آبان،6 روز پیش هم دومین سالگرده ازدواج من و بابات بود که دوتایی نه دیگه باید بگم سه تایی!جشن گرفتیم عکس و فیلمم گرفتیم.هنوزم باورمون نمیشه که بچه دار شدیم آخه خدا تورو خیلی غافلگیر کننده به ما داد اما خیلی خوشحالیم خیلیییییی دوست داریم عزیزدلم....
مامان بابای امیر عرشیا 9ماه بعد ازدواج
به نی نی پیج خوش آمدید
به Nini Page خوش آمدید.
امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.
ما را از نظرات خود آگاه کنید.
روابط عمومی نی نی پیج
این بلاگ در روز پنجشنبه 04 مهر 1392 ایجاد شد.
می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.
اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:
- راهنمای انتشار مطلب در وبلاگ
- راهنمای کم کردن حجم و اندازه عکس
- چگونه از کودک خود فیلم بگیریم و در سایت منتشر کنیم؟
- مرکز دانلود نرم افزارهای مورد نیاز